ZOHRE-AZ WEBLOGINA XOS GELIBSINIZ !

Monday, July 25, 2005

نقش اندك خانواده ها در تربيت كودكان

نقش اندك خانواده ها در تربيت كودكان

( بعد زماني و مكاني اين مبحث در خصوص كودكان زير بيست سال اخير محدوده كشور است از اينرو مباحث خارج از اين ابعاد در اين بحث گنجانده نشده است . )
فرهنگي كه ساليان سال عهده دار تربيت كودكان بود بواسطه هاي گوناگون جاي خود را به ابزار ديگري واگذاشته است . بخصوص فرهنگ هاي كهن و بومي چون فرهنگ آذربايجاني ، متاسفانه تحت تاثير عوامل غير، كمرنگ تر و گاه محو گرديده است . تربيت كودك در اين فرهنگ هاي كهن نه از زمان كودكي بلكه بسيار بيشتر ، يعني از زمان بسته شدن نطفه هر انساني مد نظر بوده است . تغذيه پدر و مادر ، احساس رضايت و آرامش در پدر و مادر ، محيط مناسب و آمادگي هاي دقيق جسمي و روحي در ابتدا امر و سپس تغذيه مادر و كودك در حين شيرخوارگي و تعادل روحي مادر بويژه در اين دوران و نهايتا تربيت كودك توسط والدين و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در نهايت وسواس و دقت انجام مي پذيرفت . معهذا امروزه با حذف فرهنگ بومي درحاليكه هنوز آلترناتيوي مناسب جايگزين آن نگرديده است ، جامعه جوان كشوررا به موقعيتي رسانده است كه متاسفانه طبق آمارهاي مختلف حداكثر 70% جوانان زير بيست سال گرفتار بيماريهاي جسمي و فيزيكي – ناراحتيهاي روحي و رواني – اعتياد – بي مسئوليتي – بي بند و باري – پرخاشگري – انحرافات اخلاقي و جنسي – افسردگي و..... دهها نوع ديگر ضعف جسمي و اخلاقي و اجتماعي هستند . اين آمار فاجعه انگيز از آنجا كه شامل نسل آينده ساز مي باشد ميتواند جامعه آماري كشوررا در سالهاي آتي به سوي نابودي كامل بكشاند . پسراني كه از هر گونه مسئوليت فراري هستند و دختراني كه تعريفي از آينده ندارند ، چگونه ميتوانند عهده دار امر اداره كشوري باشند ؟
هرچندكه اين فاجعه صورت پذيرفته است و راههاي نجات از آن بسيار سخت و پر هزينه مي نمايد اما كنكاش در علت اين معلول شايد بتواند نسل هاي دوم و سوم را نجات دهد . گفته شد كه در فرهنگ هاي كهن و بومي ، خانواده اثر گذار مستقيم تربيت كودك است اما در فرهنگ هاي القايي جديد متاسفانه نقش خانواده در حقيقت تا به حد صفر كاهش يافته است . به زبان ساده هر كودك در موقع تولد وارث ژن هاي پدر و مادري است كه دايما در استرس هاي اجتماعي – اقتصادي و رواني زاييده از دوران گذر بي برنامه و بي تعريفي هستند كه خود معضل جداگانه اي به حساب مي آيد . بعد از تولد ، تغذيه و آرامش حاكم بر محيط خانواده طبق همان موارد فوق الذكر ايده آل نيست و پس از گذر از اين دو مرحله ناقص است كه كودك مستقيما تحت تبليغات و آموزش از سوي عواملي به غير از خانواده قرار مي گيرد . نشستن در پاي تلويزيون و تماشاي برنامه آن امروز عادي ترين و ساده ترين كاري است كه كودك مجبور به انجام آن است . چراكه امكان تفريح و سرگرمي ديگر وجود ندارد و پدر و مادر دايما مشغول ، اين نشستن و بي صدا بودن را بر همه چيز ترجيح ميدهند . با ورود به مهد هاي كودك و مراكز پيش دبستاني باز هم كودكان خارج از سليقه خانواده اين بار تحت تعليم از سوي مركزي ديگر و شايد با سليقه اي متفاوت از تلويزيون ، قرار مي گيرد . پدر و مادر كه تسليم اين سيستم دولتي و عمومي هستند غالبا هيچگونه نظري در خصوص امر تعليم و تربيت كودكان خود ندارند و تنها به تهيه امكانات مالي كودك مي پردازند . مراحل بعدي تعليم وتربيت از دوره هاي دبستاني تا دانشگاهي كماكان زير نظر سازمان هاي دولتي و دور از نظرات خانواده ها صورت مي پذيرد . قانون هاي هميشه در حال تغيير و تحول نشان از بي ثباتي اين نظرات سازماني دارد و البته تغيير يك قانون و اضافه كردن چند ماده و متمم به آن بسيار ساده تر است از ايجاد يك تغيير در ذهنيت كودكي كه پانزده سال است با اين قانون هاي آزمايشي رشد و نمو كرده است ! حال كودك و نوجواني كه زير نطر سليقه هاي مختلف سازماني و چه بسا سليقه شخصي مسئول وقت ، دهني انباشته از مسائل ضد و نقيض و رنگارنگ و سئوال بر انگيز را با خود حمل مي كند ، چگونه ميتواند در تشخيص راه درست و زندگي صحيح مصمم و با اراده باشد ؟
البته اين بريده مبحث در خصوص كودكاني است كه زندگي معقول و معتدل در سايه پدر و مادر و در خانه اي آرام را سپري مي كنند چراكه بچه هاي طلاق – بچه هاي خانواده هاي نا آرام و مسئله دار – بچه هاي در گير با مشكلات اقتصادي و اخلاقي خانواده ها و.... آماري جداگانه و مبحثي بسيار عميق تر و پيچيده تر را مي طلبد .
با اين اوصاف از كه و از چه بايد انتظار مساعدت داشت ؟ آيا خانواده ها ميتوانند كودكان خودرا دور از نظرات سازمان هاي عمومي با سليقه هاي شخصي و خانوادگي خود تربيت نمايند ؟ آيا سازمانهاي ذيربط هيچگونه هماهنگي در خصوص برنامه هاي تربيتي خود با يكديگر دارند يا نه ؟ آيا مركز و يا سازماني مسئول بررسي كلي اين معضل بسيار خطرناك جامعه هست يا نه ؟ آيا براي رهايي از اين معضل بايد دوباره به فرهنگ هاي كهن و بومي خود مراجعه نمود و يا به فرهنگ هاي موفق ديگر ملل و كشورها بايد دست يازيد ؟ گره اول اين كلاف كور در كجاي كار است ؟
زهره وفايي – تبريز
www.zohre-az.blogspot.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home