تجزيه آذربايجان ، بزرگترين آرزوي پان آريائي ها
تجزيه آذربايجان ، بزرگترين آرزوي پان آريايي ها
تاريخ اگر چه براي ملتي موجب فخر و سرافرازي است اما از سويي براي برخي زنگ خطر و هشداري جدي است . تاريخ منطقه اي كه آذربايجان در منافع سياسي و استراتژيكي آن سهيم است به چند دوره تقسيم ميشود و در اين مقال تنها به دوره بعد از اسلام آن پرداخته ميگردد .
حضور خلفاي عرب از سلسله امويان و عباسيان در منطقه بعنوان خليفه و سلطان از سال 41 هجري قمري شروع و در سال 656 ه . ق . پايان يافت . يعني 615 سال تمام منطقه مورد بحث تحت خلافت و حكمراني اعراب قرار داشت . نهايتا ملل تحت سلطه اعراب با تاسي به انگيزه هاي ملي و مدني خويش توانستند خود را از سلطه طويل المدت اعراب بيرون آورند و در كنار اسلام پروري به ويژگي هاي ملي و تاريخي خويش نيز بپردازند . پس از عباسيان حكمداري منطقه اي كه امروز ايران مركزي ناميده ميشود در اختيار طاهريان به سركردگي طاهر قرار گرفت ( 205 – 259 ه. ق . ) . صفاريان پس از طاهريان تا 293 حكمدار بودند . سامانيان ( نصربن سامان ) از 278 تا 389 ه . ق . همزمان با صفاريان عهده دار حكومت بخشي از ايران مركزي و بين النهرين بودند . آل زيار ( مردوايج ) از 316 تا 433 حكمداري ايران مركزي و همدان را داشت . . آل بويه ( ركن الدوله حسن ) از 320 تا 447 حكمدار بخشي از ايران مركزي و جنوب غربي بودند . ديالمه ( كاكويه ) از 398 تا 443 ، غزنويان ( سبكتكين ) از 351 تا 553 ، آل افراسياب ( بوغرا خان و قليج ارسلان ) از 369 تا 609 ، سلجوقيان ( طغرل اول ) از 429 تا 590 ، خوارزمشاهيان ( قطب الدين محمد ) از 490 تا 628 ، ايلخاني لر ( اوكتاي قاآن ) از 629 تا 756 ، چوباني لر ( امير چوبان ) از 716 تا 759 ، ايلخاني لر ( شيخ حسن ) از 736 تا 813 ، آل اينجو ( محمود شاه ) از 729 تا 758 ، مظفريان ( امير مبارزالدين ) از 736 تا 795 ، قاراختايي لر ( يراق حاجب ) از 619 تا 705 ، آتا بيگ لر ( يزد – لرستان – فارس – شام – دياربكير – آذربايجان و عراق عرب ) از 531 تا 628 ، تيموري لر ( امير تيمور ) از 804 تا 929 ، قاراقويونلولار ( قارامحمد) از 812 تا 920 ، آق قويونلولار ( قاراعثمان ) از 812 تا 920 ، صفوي لر ( شاه اسماعيل ) از 905 تا 1141 ، افشاري لر ( نادر ) از 1148 تا 1218 ، زند ( كريم خان ) از 1163 تا 1209 ، قجرلر ( آغا محمد خان ) از 1200 تا 1342 و پهلوي از 1342 تا 1399 هجري قمري ، مجموعا 1194 سال در مصدر حكومت مناطقي بودند كه امروزه اگر چه به نامهايي چون كشور ايران – تركيه – عراق – افغانستان – پاكستان – جمهوري آذربايجان – گرجستان – ارمنستان – تركمنستان – قرقيزستان – سوريه .... ناميده ميشوند ، در آن روزگاران تنها به نام حكمدار خويش ناميده ميشدند و با عنوان مناطق تحت حكمراني ، شناخته ميشدند . از نظر استراتژيكي نيز اين منطقه به نام ولاياتي چون آذربايجان – روم – گرجستان – عراق عرب – عراق عجم – فارس – بين النهرين – خراسان – سلطانيه – هرات – گرگان – محمره – كاشان – ري – سويوق بولاق – دياربكر .... و غيره ناميده ميشدند .
در واقع اولين بار نام كشور ايران به ابتكار شاه اسماعيل صفوي كه خواستار تحديد حدود ايالات تحت حكمراني خود با امپراطوري عثماني بود ، بوجود آمد و در تاريخ منطقه ثبت گرديد . قابل توجه است كه در اين تاريخ حتي قاره اروپا نيز به نام دوك ها و تزارها و كنت هايش شناخته ميشد و به غير از امپراطوري عثماني و پادشاهي بريتانيا و ونيز هيچ منبع قدرتي در اروپا وجود نداشت .
با توجه به اين مقدمه طولاني ، معلوم ميگردد كه كشور ايران پس از اسلام سالهاي سال تحت حكمراني سلسله هايي از نژاد ترك ( خاوردور – ميانه و نزديك ) قرار داشت و اين قرار نه از روي يورش و سلطه طلبي و كشور گشايي ، بلكه به واسطه نفوس ساكن و واقعي اين مناطق بر قرار بود .
كشمكشهايي سياسي قرن هفده ميلادي از سويي و ترس و واهمه اروپائيان از سلطه عثماني ها در بزرگترين امپراطوري عصر خود ، سبب گرديد تا سلسله هاي حاكم بر فلات ايران تعريف محكم و مشخصي از محدوده حكومتي خويش و نيز از مشخصه هاي نژادي و زباني و مذهبي و ... محدوده خويش ارائه دهند . از اينرو سلسله هاي صفوي و افشار و قاجار بعنوان بانيان كشوري بنام ايران ، توانستند اين منطقه از قاره آسيا را با قدرت تمام در اختيار خود داشته باشند و از نفوذ امپراطوري قدرتمند عثماني در خاك آن جلوگيري كنند . براي اين تحركات حضور كشور ها و دولت هاي مشترك المنافعي چون انگليس و روسيه مزيد بر علت شد تا ويژگي هاي مشترك قومي و زباني و نژادي اين دو منطقه تحت الشعاع مباحث سياسي روز قرار گيرد و به كار گرفتن نژادي متفاوت از اين نژاد ( ترك هاي مسلمان ) شيوه كار اين سياستمدران ضد ترك و ضد اسلام واقع گرديد .
اولين گزينه براي اين هدف ارامنه ساكن آنادولو و قفقاز بودند كه با خوش خدمتي به روس ها توانستند در كنار ديگر متحدان اروپايي ، امپراطوري عثماني را ساقط و دهها كشور ديگر را مستقل از اين امپراطوري بوجود آورند . خود ارامنه البته از اين خدمت تنها توانستند منطقه اي را در قفقاز به اختيار بگيرند و دولت ارمنستان را بنا نهند . پروسه تضعيف دول و ملل ترك مسلمان البته شامل حال حكومت صفوي و قاجار نيز گرديد و تجزيه ايران از مرزهاي شمال غربي و شمال شرقي آغاز شد . در اين وانفساي قدرت طلبي و كينه توزي ، عده اي نيز كه تحت تبليغات انگليس و متحد تازه يافته اش آمريكا ، خود را براي نجات از سلطه ترك هاي مسلمان ، همانند اروپائيان ، به آب و آتش مي زدند با پيوستن به انجمن هاي فراماسوني اروپايي و انگليسي ، گزينه دوم را به ميدان آوردند . آنها در كنار فراخواندن اقوام كرد و آسوري و ارمني از اقصي نقاط جهان و استقرار آنها در منطقه مرزي فيمابين آذربايجان و تركيه ، پروسه اي ديگر به نام نژاد اصيل آريايي به ميان آوردند و خواستار تاسيس كشوري به نام پارس منهاي ترك هاي مسلمان گرديدند . اين پروسه مورد حمايت همه جانبه آمريكا و انگليس قرار گرفت و در جريان جنگ جهاني اول با قطعه قطعه كردن مناطق ترك نشين ايران و بخشيدن آن به دولت هاي روسيه و ارمنستان و گرجستان ، دولت آريايي پهلوي را بر سر كار آوردند تا بعنوان هسته اوليه پان آريائيسم در مركز قدرت ايران قرار بگيرد و دنباله پروسه شوم آنان را ادامه دهد . عقده هاي سر ريز شده اين آريائيان از سالهاي طولاني حكمراني ترك هاي آذربايجان بر فلات ايران ، چنان چركين و كينه توزانه بود كه عملا براي حذف نژاد آذربايجاني نه تنها از خاك آذربايجان بلكه از روي كره خاكي نيز خنجر را از رو بسته و وارد ميدان نبرد يكطرفه اي شدند .
آنچه كه بر سر مسلمانان ترك ايران در دوره حكومت پهلوي آمد بر هيچكس پوشيده نيست . اما پس از پهلوي و با انقلاب اسلامي ، مجددا تركهاي مسلمان و شيعه آذربايجان بعنوان وارثان اصيل ايران ، ميدان دار صحنه هاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و... ....كشور گرديدند . اين امر به مذاق پان آريائي ها يي كه پنجاه سال تمام براي محو آذربايجان جان كنده بودند و براي سالهاي آتي برنامه هاي فراواني داشتند ، خوش نيامد و اين بار بسيار مزورانه تر از قبل ، با پيش كشيدن مسئله تجزيه آذربايجان و حتي استقلال آن ، بزرگترين ارزوي خود يعني كشور پارس بدون ترك مسلمان و مملو از آريائيان زرتشتي را مطرح نمودند . امروز پان آرياها متوجه گرديده اند كه آذربايجان حتي اگر به كوچكترين جزء ممكن تقسيم گردد باز هم لقمه بزرگي براي دهان بي بركت آنهاست ، از اينرو دور انداختن آن را ترجيح ميدهند و در اين برنامه البته ، محدود نمودن آذربايجان از سويي ، خلع يد آن از درياهاي آزاد از سوي ديگر ، سلب افتخارات تاريخي آن ، و دهها نيت هاي سوء ديگر كه بر هيچكس پوشيده نيست ، مد نظر اوليه آنهاست . آنها با توجه به نفوس نود درصدي جوان حركت ملي آذربايجان از سويي و از سوي ديگر با توجه به نفوس هفتاد سال به بالاي پان آريايي ها ، اين آخرين تير تركش خود را بسيار مزورانه و محتاطانه رها ميكنند . بسيار بعيد مينمايد كه آذربايجاني ، ايراني را كه در طول قرنها و سالها آباد و سرافراز نگاهداشته است به اين آساني به پان آريايي ها باز بگذارد . حتي در اين پروسه كينه توزانه ارامنه و اكراد هم پي به خباثت ذاتي آنها برده اند و عملا نميتوانند مانند سابق براي آنها ابزار كار بشمار روند .
تنها موردي كه غفلت از آن موجب تاسف و تاثر است حضور لابي هاي آريايي در گوشه و كنار مراكز و سازمانهاي دولتي است كه متاسفانه سياست خود را بدست آن مراكز و سازمانها گاه عملي ميسازند و چنين غفلت هايي ابتداعا اين سوء تفاهم را به اذهان مي آورد كه استقلال فكري در اين مراكز تصميم گيرنده تحت الشعاع اين سمپاشي ها قرار ميگيرد .
تجربه هاي تاريخي براي تصميم گيريهاي آتي همواره نسخه سودمندي بوده است و جادارد مسئولان امر توجه بيشتري را به مباحث تاريخي منطقه مبذول داشته و در تصميم گيريها به آن مباحث توجه بيشتري نمايند . و در اين تصميم گيريها تحت تاثير لابي هاي نفوذي قرار نگيرند . واقعيت امر آني است كه امروز در آذربايجان در جريان است و دريافتن آن تنها يك ديد بي غرض و آگاه را مي طلبد و بس .
زهره وفايي
تاريخ اگر چه براي ملتي موجب فخر و سرافرازي است اما از سويي براي برخي زنگ خطر و هشداري جدي است . تاريخ منطقه اي كه آذربايجان در منافع سياسي و استراتژيكي آن سهيم است به چند دوره تقسيم ميشود و در اين مقال تنها به دوره بعد از اسلام آن پرداخته ميگردد .
حضور خلفاي عرب از سلسله امويان و عباسيان در منطقه بعنوان خليفه و سلطان از سال 41 هجري قمري شروع و در سال 656 ه . ق . پايان يافت . يعني 615 سال تمام منطقه مورد بحث تحت خلافت و حكمراني اعراب قرار داشت . نهايتا ملل تحت سلطه اعراب با تاسي به انگيزه هاي ملي و مدني خويش توانستند خود را از سلطه طويل المدت اعراب بيرون آورند و در كنار اسلام پروري به ويژگي هاي ملي و تاريخي خويش نيز بپردازند . پس از عباسيان حكمداري منطقه اي كه امروز ايران مركزي ناميده ميشود در اختيار طاهريان به سركردگي طاهر قرار گرفت ( 205 – 259 ه. ق . ) . صفاريان پس از طاهريان تا 293 حكمدار بودند . سامانيان ( نصربن سامان ) از 278 تا 389 ه . ق . همزمان با صفاريان عهده دار حكومت بخشي از ايران مركزي و بين النهرين بودند . آل زيار ( مردوايج ) از 316 تا 433 حكمداري ايران مركزي و همدان را داشت . . آل بويه ( ركن الدوله حسن ) از 320 تا 447 حكمدار بخشي از ايران مركزي و جنوب غربي بودند . ديالمه ( كاكويه ) از 398 تا 443 ، غزنويان ( سبكتكين ) از 351 تا 553 ، آل افراسياب ( بوغرا خان و قليج ارسلان ) از 369 تا 609 ، سلجوقيان ( طغرل اول ) از 429 تا 590 ، خوارزمشاهيان ( قطب الدين محمد ) از 490 تا 628 ، ايلخاني لر ( اوكتاي قاآن ) از 629 تا 756 ، چوباني لر ( امير چوبان ) از 716 تا 759 ، ايلخاني لر ( شيخ حسن ) از 736 تا 813 ، آل اينجو ( محمود شاه ) از 729 تا 758 ، مظفريان ( امير مبارزالدين ) از 736 تا 795 ، قاراختايي لر ( يراق حاجب ) از 619 تا 705 ، آتا بيگ لر ( يزد – لرستان – فارس – شام – دياربكير – آذربايجان و عراق عرب ) از 531 تا 628 ، تيموري لر ( امير تيمور ) از 804 تا 929 ، قاراقويونلولار ( قارامحمد) از 812 تا 920 ، آق قويونلولار ( قاراعثمان ) از 812 تا 920 ، صفوي لر ( شاه اسماعيل ) از 905 تا 1141 ، افشاري لر ( نادر ) از 1148 تا 1218 ، زند ( كريم خان ) از 1163 تا 1209 ، قجرلر ( آغا محمد خان ) از 1200 تا 1342 و پهلوي از 1342 تا 1399 هجري قمري ، مجموعا 1194 سال در مصدر حكومت مناطقي بودند كه امروزه اگر چه به نامهايي چون كشور ايران – تركيه – عراق – افغانستان – پاكستان – جمهوري آذربايجان – گرجستان – ارمنستان – تركمنستان – قرقيزستان – سوريه .... ناميده ميشوند ، در آن روزگاران تنها به نام حكمدار خويش ناميده ميشدند و با عنوان مناطق تحت حكمراني ، شناخته ميشدند . از نظر استراتژيكي نيز اين منطقه به نام ولاياتي چون آذربايجان – روم – گرجستان – عراق عرب – عراق عجم – فارس – بين النهرين – خراسان – سلطانيه – هرات – گرگان – محمره – كاشان – ري – سويوق بولاق – دياربكر .... و غيره ناميده ميشدند .
در واقع اولين بار نام كشور ايران به ابتكار شاه اسماعيل صفوي كه خواستار تحديد حدود ايالات تحت حكمراني خود با امپراطوري عثماني بود ، بوجود آمد و در تاريخ منطقه ثبت گرديد . قابل توجه است كه در اين تاريخ حتي قاره اروپا نيز به نام دوك ها و تزارها و كنت هايش شناخته ميشد و به غير از امپراطوري عثماني و پادشاهي بريتانيا و ونيز هيچ منبع قدرتي در اروپا وجود نداشت .
با توجه به اين مقدمه طولاني ، معلوم ميگردد كه كشور ايران پس از اسلام سالهاي سال تحت حكمراني سلسله هايي از نژاد ترك ( خاوردور – ميانه و نزديك ) قرار داشت و اين قرار نه از روي يورش و سلطه طلبي و كشور گشايي ، بلكه به واسطه نفوس ساكن و واقعي اين مناطق بر قرار بود .
كشمكشهايي سياسي قرن هفده ميلادي از سويي و ترس و واهمه اروپائيان از سلطه عثماني ها در بزرگترين امپراطوري عصر خود ، سبب گرديد تا سلسله هاي حاكم بر فلات ايران تعريف محكم و مشخصي از محدوده حكومتي خويش و نيز از مشخصه هاي نژادي و زباني و مذهبي و ... محدوده خويش ارائه دهند . از اينرو سلسله هاي صفوي و افشار و قاجار بعنوان بانيان كشوري بنام ايران ، توانستند اين منطقه از قاره آسيا را با قدرت تمام در اختيار خود داشته باشند و از نفوذ امپراطوري قدرتمند عثماني در خاك آن جلوگيري كنند . براي اين تحركات حضور كشور ها و دولت هاي مشترك المنافعي چون انگليس و روسيه مزيد بر علت شد تا ويژگي هاي مشترك قومي و زباني و نژادي اين دو منطقه تحت الشعاع مباحث سياسي روز قرار گيرد و به كار گرفتن نژادي متفاوت از اين نژاد ( ترك هاي مسلمان ) شيوه كار اين سياستمدران ضد ترك و ضد اسلام واقع گرديد .
اولين گزينه براي اين هدف ارامنه ساكن آنادولو و قفقاز بودند كه با خوش خدمتي به روس ها توانستند در كنار ديگر متحدان اروپايي ، امپراطوري عثماني را ساقط و دهها كشور ديگر را مستقل از اين امپراطوري بوجود آورند . خود ارامنه البته از اين خدمت تنها توانستند منطقه اي را در قفقاز به اختيار بگيرند و دولت ارمنستان را بنا نهند . پروسه تضعيف دول و ملل ترك مسلمان البته شامل حال حكومت صفوي و قاجار نيز گرديد و تجزيه ايران از مرزهاي شمال غربي و شمال شرقي آغاز شد . در اين وانفساي قدرت طلبي و كينه توزي ، عده اي نيز كه تحت تبليغات انگليس و متحد تازه يافته اش آمريكا ، خود را براي نجات از سلطه ترك هاي مسلمان ، همانند اروپائيان ، به آب و آتش مي زدند با پيوستن به انجمن هاي فراماسوني اروپايي و انگليسي ، گزينه دوم را به ميدان آوردند . آنها در كنار فراخواندن اقوام كرد و آسوري و ارمني از اقصي نقاط جهان و استقرار آنها در منطقه مرزي فيمابين آذربايجان و تركيه ، پروسه اي ديگر به نام نژاد اصيل آريايي به ميان آوردند و خواستار تاسيس كشوري به نام پارس منهاي ترك هاي مسلمان گرديدند . اين پروسه مورد حمايت همه جانبه آمريكا و انگليس قرار گرفت و در جريان جنگ جهاني اول با قطعه قطعه كردن مناطق ترك نشين ايران و بخشيدن آن به دولت هاي روسيه و ارمنستان و گرجستان ، دولت آريايي پهلوي را بر سر كار آوردند تا بعنوان هسته اوليه پان آريائيسم در مركز قدرت ايران قرار بگيرد و دنباله پروسه شوم آنان را ادامه دهد . عقده هاي سر ريز شده اين آريائيان از سالهاي طولاني حكمراني ترك هاي آذربايجان بر فلات ايران ، چنان چركين و كينه توزانه بود كه عملا براي حذف نژاد آذربايجاني نه تنها از خاك آذربايجان بلكه از روي كره خاكي نيز خنجر را از رو بسته و وارد ميدان نبرد يكطرفه اي شدند .
آنچه كه بر سر مسلمانان ترك ايران در دوره حكومت پهلوي آمد بر هيچكس پوشيده نيست . اما پس از پهلوي و با انقلاب اسلامي ، مجددا تركهاي مسلمان و شيعه آذربايجان بعنوان وارثان اصيل ايران ، ميدان دار صحنه هاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و... ....كشور گرديدند . اين امر به مذاق پان آريائي ها يي كه پنجاه سال تمام براي محو آذربايجان جان كنده بودند و براي سالهاي آتي برنامه هاي فراواني داشتند ، خوش نيامد و اين بار بسيار مزورانه تر از قبل ، با پيش كشيدن مسئله تجزيه آذربايجان و حتي استقلال آن ، بزرگترين ارزوي خود يعني كشور پارس بدون ترك مسلمان و مملو از آريائيان زرتشتي را مطرح نمودند . امروز پان آرياها متوجه گرديده اند كه آذربايجان حتي اگر به كوچكترين جزء ممكن تقسيم گردد باز هم لقمه بزرگي براي دهان بي بركت آنهاست ، از اينرو دور انداختن آن را ترجيح ميدهند و در اين برنامه البته ، محدود نمودن آذربايجان از سويي ، خلع يد آن از درياهاي آزاد از سوي ديگر ، سلب افتخارات تاريخي آن ، و دهها نيت هاي سوء ديگر كه بر هيچكس پوشيده نيست ، مد نظر اوليه آنهاست . آنها با توجه به نفوس نود درصدي جوان حركت ملي آذربايجان از سويي و از سوي ديگر با توجه به نفوس هفتاد سال به بالاي پان آريايي ها ، اين آخرين تير تركش خود را بسيار مزورانه و محتاطانه رها ميكنند . بسيار بعيد مينمايد كه آذربايجاني ، ايراني را كه در طول قرنها و سالها آباد و سرافراز نگاهداشته است به اين آساني به پان آريايي ها باز بگذارد . حتي در اين پروسه كينه توزانه ارامنه و اكراد هم پي به خباثت ذاتي آنها برده اند و عملا نميتوانند مانند سابق براي آنها ابزار كار بشمار روند .
تنها موردي كه غفلت از آن موجب تاسف و تاثر است حضور لابي هاي آريايي در گوشه و كنار مراكز و سازمانهاي دولتي است كه متاسفانه سياست خود را بدست آن مراكز و سازمانها گاه عملي ميسازند و چنين غفلت هايي ابتداعا اين سوء تفاهم را به اذهان مي آورد كه استقلال فكري در اين مراكز تصميم گيرنده تحت الشعاع اين سمپاشي ها قرار ميگيرد .
تجربه هاي تاريخي براي تصميم گيريهاي آتي همواره نسخه سودمندي بوده است و جادارد مسئولان امر توجه بيشتري را به مباحث تاريخي منطقه مبذول داشته و در تصميم گيريها به آن مباحث توجه بيشتري نمايند . و در اين تصميم گيريها تحت تاثير لابي هاي نفوذي قرار نگيرند . واقعيت امر آني است كه امروز در آذربايجان در جريان است و دريافتن آن تنها يك ديد بي غرض و آگاه را مي طلبد و بس .
زهره وفايي